شش سيگما در بستر مديريت كيفيت ISO9001-2000
براي مقابله با اين طوفان تحول و دگرگونيهاي عظيم و تسليم نشدن در برابر اين موج تهاجم رقابتي، سازمانها از ديرباز در يك نقطه اشتراك داشتهاند و آن معطوف داشتن رويكردها و تمركز تمام تلاشها به سمت رسيدن به نتايج ميباشد؛ نتايجي كه به ايجاد مزيت رقابتي منجر شود و در شاخصهاي عملكرد سازمان مؤثر و تعيينكننده باشد.
سرعت و كيفيت رسيدن به شاخصهاي عملكرد در دنياي رقابتي، به انتخاب روشهاي تشخيص و به كارگيري توانمند سازمانها و شايستگيهاي كليدي آنها بستگي دارد.
ايجاد سيستمهاي مديريت كيفيت استاندارد ايزو كه روز به روز تكامل يافته و در نظام بخشيدن به سازمانها نقش بسيار ارزندهاي ايفا نموده، مستند كردن روشها و برنامهها، شفاف نمودن اهداف كيفي، مشتريگرايي، توجه به فرايندها، دگرديسي از سازمان وظيفهگرا به سازمان فرايندگرا، رويكرد بهبود مستمر، استفاده از چرخههاي بهبود PDCA و غيره، وضعيت سازمانها را دگرگون و جهشهاي كيفي قابل توجهي ايجاد نموده است.
دهه 1960تا80 ، روششناسي TQM با تفكر خطاي صفر (Zero Defect )، تأثيرات شگرفي در سازمانها به جاي گذاشت. اما در دهه 80 ، در فضايي كه مديريت كيفيت با مفاهيم كلاسيك خود نميتوانست پاسخگوي تحولات سريع اقتصادي باشد و با اين فكر كه هميشه بالاتر از هر انديشهاي، انديشة برتري وجود دارد، اين تفكر دچار تغييراتي شد.
بدين ترتيب، با يك نوع مهندسي مجدد در TQM ، طرح يك روششناسي (متدولوژي) جديد در نظر گرفته شد كه در نهايت به ايجاد روششناسي شش سيگما (Six Sigma ) منجر شد. اين روششناسي به جاي تمركز بر فعاليتها، بر نتايج و به جاي تغييرات كند، بر تحولات جهشي و رسيدن توأمان به افزايش كيفيت و كاهش هزينه و كاهش خطاي عملياتي تا سطح 4/3 خطا در يك ميليون فرصت، تأكيد و توجه دارد.