اعتبار سخت به دست مي‌آيد و بدنامي آسان

جمع كردن آبرو و خوشنامي زمان مي‌برد، شهرت و اعتبار چيزي نيست كه يك شبه به دست آيد.

بسياري همه وقت خود را صرف حرف زدن بيهوده مي‌كنند، اما اگر دهانمان را ببنديم و بيشتر عمل كنيم موفق‌تر خواهيم بود. شهرت و نيك‌نامي وقتي به دست مي‌آيد كه درست و به جا حرف بزنيم و به حرف‌هايمان عمل كنيم.

حال ممكن است بپرسيد چه اعمالي براي ما آبرو و اعتبار مي‌آورد. شما بايد كارهايي را انجام دهيد كه تاثير مثبت روي ديگران بگذارد. البته لازم نيست كه حتما كارهايي بزرگ انجام دهيد، انجام پيوسته كارهاي خوب هر چند هم كوچك به شما در اين زمينه كمك مي‌كند.

اما از سوي ديگر، بدنامي آسان به دست مي‌آيد، فرض كنيد شما كارخانه داري هستيد كه خيلي وقت است براي به دست آوردن آن آبرو و اعتبار زحمت مي‌كشيد. كار مي‌كنيد و 20 سال بهترين قيمت‌ها را به مشتريان خود داده‌ايد.همه چيز عالي پيش مي‌رود.

در واقع شما به داشتن بهترين بخش توليدي در كل ناحيه زبانزد هستيد تا زماني كه همه عمده‌فروشان را مجبور مي‌كنيد كه قيمت بهتري ارائه دهند در حالي كه محصولتان هم ديگر به خوبي گذشته نيست. اما سودتان بالا ست و شما خوشحال هستيد. مشتريان پيوسته شكايت دارند، اما شما گوش نمي‌دهيد، تنها چيزي كه متوجه مي‌شويد اين است كه در تجارت غرق شده‌ايد و چهره‌هاي آشناي سابق را ديگر نمي‌بينيد.

چه اتفاقي افتاده است؟ شما ديگر آن فرد سابق نيستيد به عبارت ديگر از مسير اصلي‌تان منحرف شده‌ايد و چند وقتي مي‌شود كه ديگر اعتبار و خوشنامي‌سابق را از دست داده‌ايد؟ بدنامي برخلاف آبرو يك شبه به دست مي‌آيد؟

آبرو و اعتبار به آساني از دست مي‌رود. با چند نفر تا به حال برخورد كرده‌ايد كه پس از سال‌ها آبروداري يك دفعه با يك اشتباه همه را به باد داده باشند؟ ممكن است يك عمر طول بكشد تا بتوان آبرو جمع كرد،اما فقط يك اشتباه كافي است تا آن آبرو، خوشنامي را نابود كند.

مردم به شما برچسب مي‌زنند. چيزي كه بايد در مورد اعتبار و آبرو بدانيد اين است كه وقتي شروع به جمع كردن اعتبار و آبرو مي‌كنيد، چه خوشنام باشيد و چه بدنام ديگران به شما نمره مي‌دهند. اگر فرد خوشنامي باشيد،مي‌توانيد با انجام كارهاي بد، آن را به آساني از دست بدهيد.

مردم ممكن‌است فكر كنند كه از مسيرتان منحرف شده يا اشتباه كرده‌ايد و تصور خواهند كرد كه موقتي بوده است، اما مشكل زماني است كه اين اشتباه يا كار بد زود اتفاق بيفتد و بعد از آن اشتباه هر چقدر هم كه كارهاي خوب بكنيد ديگر كسي نظر خوبي در موردتان نخواهد داشت.

آبرو و اعتبار نه تنها روي زندگي خصوصي شما تاثير منفي مي‌گذارد بلكه كار و كسب شما را نيز خراب مي‌كند. مردم معمولا با كساني وارد تجارت و كار مي‌شوند كه اعتبار و نامي نيك داشته باشند.

فرض نمي‌كند كه شغلتان چه باشد هر چه كه باشد براي رابطه با افراد نيازمند داشتن اعتبار هستيد.يادتان باشد بدنامي خيلي زود همه جا پخش مي‌شود،مردم خيلي زود بعد از شنيدن يك چيز به ديگران برچسب مي‌زنند.

پس خودتان را گول نزنيد و تصور نكنيد كه اشتباهات و خطاهايتان را كسي نخواهد فهميد چون ماه هيچ وقت پشت ابر نمي‌ماند و همه چيز خيلي زود برملا خواهد شد. از ياد نبريم، راهي آسان براي اندازه گرفتن ميزان اعتبار و آبروي افراد، آزمايش ضمانت است.

به اين صورت كه اگر بايد كسي را ضمانت كنيد، آيا اين كار را بدون بررسي و بي احتياط انجام مي‌دهيد؟ براي مثال دوستان نزديكمان كساني هستند كه ما بلافاصله به آنها راي اعتماد و دوستي داده و تضمينشان مي‌كنيم. اگر شما نمي‌توانيد كسي را تضمين كنيد، به اين معنا است كه زياد به او اعتماد نداريد

از روزنامه همشهری (با هیچ دیدی نسبت به صحبتهای اخبر قرار ندادم ها !)

آخرین ...

 

در يك شب تاريك مردي در پياده رو خياباني پاي تير چراغ برق دنبال چيزي مي‌گشت.

رهگذري او را ديد و پرسيد: دنبال چه مي‌گردي؟

مرد گفت: دنبال دسته كليدم مي‌گردم.

رهگذر پرسيد: آن را اينجا گم كردي؟

مرد گفت: نه، فكر مي‌كنم چند قدمي عقب‌تر، از دستم افتاده باشد.

رهگذر پرسيد: پس چرا اينجا دنبال آن مي‌گردي؟

مرد گفت: چون اينجا نور بيشتر است.

 

 

موانع کار افرینی در ایران

مقدمه‌
‌جهان‌ امروز بي‌ترديد از ويژگيهاي‌ خاصي‌ برخوردار است. عمده‌ترين‌ آنها عبارتند از:
-
تغييرات‌ پرشتاب; - جابجايي‌ شديد در قدرت; - پيچيدگي‌ فزاينده; - رقابت‌ روزافزون. ‌اين‌ موارد باعث‌ شده‌اند تا حيات‌ شركتها هرچه‌ بيشتر در معرض‌ خطر قرار گيرد و يافتن‌ راه‌ چاره‌ به‌عنوان‌ دغدغه‌ فكري‌ هميشگي‌ براي‌ مديران‌ شركتها مطرح‌ شود. آنان‌ بايد تلاش‌ كنند تا بيش‌ از ديگران‌ محصول‌ يا خدمات‌ موردنظر مشتري‌ خود را باتمام‌ ويژگيهاي‌ موردنظر او ارائه‌ دهند. از سوي‌ ديگر، آنچه‌ كه‌ شركتها به‌عنوان‌ مزيت‌ رقابتي‌ در مقابل‌ ساير رقبا براي‌ خود درنظر مي‌گيرند، به‌سرعت‌ توسط‌ ديگران‌ تقليد شده‌ و از اهميت‌ آن‌ كاسته‌ مي‌شود. لذا مديران‌ شركتها بايد به‌طور پيوسته، باتركيب‌ جديدي‌ از منابع‌ موجود خود، مزيت‌ جديدي‌ را فراهم‌ كنند. اينجاست‌ كه‌ اهميت‌ نيروي‌ انساني‌ خلاق‌ و به‌عبارت‌ ديگر كارآفرينان‌ سازماني‌ در شركتها برجسته‌تر مي‌شود.

 باوجود چنين‌ افرادي‌ تنها يك‌ شركت‌ مي‌تواند خود را به‌عنوان‌ يك‌ شركت‌ كارآفرين‌ و پيشرو معرفي‌ كند. وجود بستر مناسب‌ براي‌ فعاليتهاي‌ كارآفرينانه‌ كارآفرينان‌ سازماني‌ و نيز وجود محيط‌ بيروني‌ پشتيباني‌كننده‌ از اينگونه‌ فعاليتها، از جمله‌ مهمترين‌ عوامل‌ به‌شمار مي‌روند. ‌باتوجه‌ به‌ اهميتي‌ كه‌ تصميم‌گيران‌ در سازمان‌ گسترش‌ و نوسازي‌ صنايع‌ ايران‌ براي‌ تبديل‌ شركتهاي‌ تحت‌ پوشش‌ اين‌ سازمان‌ به‌ شركتهاي‌ كارآفرين‌ قائل‌ بوده‌اند. يك‌ طرح‌ تحقيقاتي‌ با همكاري‌ بخش‌ تحقيق‌ و مشاوره‌ سازمان‌ مديريت‌ صنعتي‌ تحت‌ عنوان‌ (مطالعات‌ جامع‌ كارآفريني‌ و با هدف‌ بررسي‌ تنگناهاي‌ توسعه‌ كارآفريني‌ در ايران) انجام‌ شده‌ است. اين‌ مقاله‌ براساس‌ يافته‌هاي‌ اين‌ طرح‌ تحقيقاتي‌ تهيه‌ شده‌ است‌ كه‌ در تيرماه‌ 1380 خاتمه‌ يافت.

‌در اين‌ مقاله، ابتدا موانع‌ توسعه‌ كارآفريني‌ در برخي‌ از قوانين‌ و مقررات‌ موجود و سپس‌ نتايج‌ مربوط‌ به‌ مطالعه‌ موانع‌ دروني‌ توسعه‌ كارآفريني‌ سازماني‌ در 9 شركت‌ مورد بررسي‌ قرار گرفته‌ است.


ادامه نوشته

آرزوهاي كوچك وبزرگ

 

 

آرزو مي‌كنيم، آرزوهاي كوچك وبزرگ.آرزوهايي كه گاه رنگ خيال مي‌گيرند.

آرزو كردن را از كودكي آموختيم. جلوي در مغازه به پهناي صورتمان اشك مي‌ريختيم و آرزو مي‌كرديم كه ‌اي‌كاش پدر و مادرمان اين اسباب‌بازي را برايمان بخرند. وقتي كوچك بوديم بسيار آرزو مي‌كرديم و زودتر از آنچه فكر كنيم از خيرش مي‌گذشتيم و سراغ آرزوي ديگري مي‌رفتيم.در كودكي مي‌دانستيم كه راه دستيابي به آرزوهاي كوچك مان، گريه كردن است حال آنكه اكنون نمي‌دانيم از كدام راه برويم تا به آرزوهايمان برسيم.

برخي مي‌گويند، زماني يك مژه از پلك افتاد، كسي چيزي نگويد تا يك آرزو كنيم و حدس بزنيم مژه زير كدام چشم مان افتاده است.اگر درست گفته باشيم آرزويمان بر آورده مي‌شود در غيراين صورت آرزويمان بر باد رفته است. عده‌اي نيز مي‌گويندكه آرزو بر جوانان عيب نيست. اما اينكه گول مي‌خوريم و مدام آرزو مي‌كنيم پيامدهاي خاص خودش را دارد.

 در واقع آرزو مي‌كنيم اما زماني كه بر آورده نمي‌شود ايراد را در آرزوهاي خود نمي‌يابيم و شديدا مايوس مي‌شويم. غافل از اين امر كه آرزو كردن فوت و فن خاص خودش را دارد و مانند هر چه در اين جهان هست، حساب و كتاب دارد.

 اما يك سؤال پيش مي‌آيد و آن اين است كه اين آرزو كردن چيست كه آدم‌هاي روزگار بر سر آن سر و دست مي‌شكنند ؟ اين آرزوها چه ربطي دارد به مژه چشم تا برآورده شود يعني واقعا مي‌توان آرزوهايي به اين بزرگي و سنگيني را با مژه‌اي به اين كوچكي تضمين كرد. راستي شما چطور آرزو مي‌كنيد؟

آيا در راه رسيدن و نرسيدن، دلواپس آرزو هايتان مي‌شويد؟ يا اينكه به‌خود مي‌گوييد، آرزوهايتان دچار تقدير سرنوشت شده‌اند و مي‌گوييد كه قضاو قدر جلوي آنها را گرفته‌اند تا بر آورده نشوند. چه بسا نمي‌دانيد شايد اگر بر آورده شوند روزگارتان سياه‌تر از پر كلاغ ‌شود.

گاهي آنقدر دنبال آرزوهايتان مي‌دويد كه يادتان مي‌رود، زندگي مثل يك ديكته پرغلط است مي‌نويسي و پاك مي‌كني. غافل از اينكه يك روز اعلام مي‌كنند: وقت تمام شد! ورقه‌ها بالا...... يا كه نه آرزوهاي بزرگي مي‌كنيد و يادتان مي‌رود آرزو‌هاي بزرگ آنقدر بايد مقاوم باشند تا تيشه سخت روز گار آنها را از پاي در نياورد!

آيا شما نيز آرزو مي‌كنيد و تا زماني كه بر آورده نشود مي‌ايستيد و فقط به آرزويتان با نگاه مظلومانه‌اي مي‌نگريد ؟ شما نيز هنوز در پيچ و خم آرزوها متوجه نشده‌ايد كه سقف آرزوهايتان را در چه حدي تعيين كنيد؟ آيا آنقدر آرزوهايتان بزرگ است كه حتي جرات بر زبان آوردن آن را نيز نداريد ؟ كه راستي آرزو چيست و چه آرزويي بكنيم تا بر آورده شود؟

آرزو شايد آن چيزي كه در سخت‌تر ين موقعيت ها فكر رسيدن به آن را در ذهن پرورش مي‌دهيم و آنقدر به آن توجه مي‌كنيم تا در همين لحظه، همين حال آن را بيابيم. حتي اگر يافتنش سخت باشد. حال با تمام هيجاني كه آرزو كردن دارد، چه آرزويي بكنيم كه وقتي به آن رسيديم آنقدر خسته نباشيم كه آرزويمان همه شورو شعف خود را از دست داده باشد.

از دوستي شنيدم كه مي‌گفت: هر روز آرزو مي‌كردم. آرزو هايم را مي‌گفتم و مي‌نوشتم فكر مي‌كردم فقط بايد آرزو كنم.آرزو مي‌كردم يكي پس از ديگري، جوري كه آرزوهايم روي هم انباشته شده بود. آرزوهاي اولم شاكي شده بودند و مي‌گفتند از خير ما بگذر ما كه برآورده نمي‌شويم پس آرزوهايت را پس بگير تا ما رها شويم.

اول فكر مي‌كردم آرزوهايم خسيس هستند و خودشان نمي‌خواهند بر آورده شوند تا از قيد و بند من رهايي يابند، اما نه گويي اشتباه مي‌كردم، آرزوهايم از زير كار در برو نبودند.اين من بودم كه آرزوهاي بزرگي مي‌كردم اما تلاش‌هاي كوچكي.مي توانم بگويم اصلا تلاش نمي‌كردم. در واقع من تلاشي نكرده بودم فقط آرزوهايم هر روز مرتفع‌تر مي‌شد و تلاش‌هايم روي زمين مانده بود.

فكر كنم دچار خواب غفلت شده بودم چراكه آرزوهايم هر روز بزرگ‌تر مي‌شد و من در غفلت خويش غرق بودم.فكر مي‌كردم اگر مدام آرزوهايم را تكرار كنم و دست به هيچ تلاشي نزنم حتما برآورده خواهد شد، اما اشتباه مي‌كردم.

در واقع نه تنها من بلكه همه آدم ها بايد سقف آرزوهايشان را تعيين كنند تا بتوانند چراغي به آن آويزان كنند و فراموش نكنند آرزوي هر شخصي وظيفه هدايت او را به‌عهده دارد و راه رسيدن به آرزو‌ها اين است كه به جاي متكي بودن به شانس و اقبال براي رسيدن به آن برنامه‌ريزي كنيم.

چه بسا اگر براي آرزوهايمان در زندگي برنامه‌ريزي كنيم، هدفي مي‌شود كه آينده مان را رقم مي‌زند و اگر درست آرزو كرده باشيم زندگي مان شيرين خواهد شد. به قول آنتوني رابينز آرزو ريشه حيات ماست، اگرچه اين ريشه حيات، ما را به‌تدريج مي‌سوزاند ولي همين ريشه مايه زندگي است.

 از همين امروز تصوير زندگي آينده‌مان را فوق‌العاده ترسيم كنيم. ريشه حياتمان را زيبا آبياري كنيم. به‌خودمان قول دهيم آرزوهايي كنيم كه تا حدودي براي دست يافتن آنها مطمئن باشيم و نگذاريم ياس و نااميدي آنها را آبياري كند.